top of page

غزل شماره ۱۵ حافظ - ای شاهد قدسی، کِه کَشَد بند نقابت؟

  • Writer: Baset Orfani
    Baset Orfani
  • Jul 15
  • 1 min read
ree

 

ای شاهد قدسی، کِه کَشَد بند نقابت؟

وی مرغ بهشتی، که دهد دانه و آبت؟


خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز

کآغوشِ که شد منزل آسایش و خوابت؟


درویش نمی‌پرسی و ترسم که نباشد

اندیشهٔ آمرزش و پروای ثوابت


راه دل عشّاق زد آن چشم خماری

پیداست از این شیوه که مست است شرابت


تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت

تا باز چه اندیشه کند رأی صوابت


هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی

پیداست نگارا که بلند است جَنابت


دور است سر آب از این بادیه، هش دار

تا غول بیابان نفریبد به سرابت


تا در ره پیری به چه آیین رَوی ای دل

باری به غلط صرف شد ایّامِ شبابت


ای قصرِ دل‌افروز که منزلگهِ انسی

یا رب مَکُناد آفتِ ایّام، خرابت


حافظ نه غلامیست که از خواجه گریزد

صلحی کن و بازآ که خرابم ز عِتابت

 

 

 

 

از ابراز محبت و نظرات خوب شما بسیار سپاسگزاریم!

حضور شما در صفحه ادبی (فراز) به ما انگیزه می‌دهد تا با اشتیاق بیشتری در مسیر رشد و حمایت از ادبیات گام برداریم.

برای حمایت مستمر از فعالیت‌های ادبی فراز، خواهشمندیم صفحه ما را دنبال کنید و به وب‌سایت رسمی‌مان به آدرس www.faraaaz.com

مراجعه کنید تا از آخرین اخبار و خدمات بنگاه انتشاراتی فراز مطلع شوید.

 

با احترام

بنگاه انتشاراتی فراز

ایمیل: support@faraaz.no

وب‌سایت ما:



 
 
 

Comments

Rated 0 out of 5 stars.
No ratings yet

Add a rating
bottom of page