top of page

غزل شمارهٔ ۲۲ حافظ - چو بشنوی سخنِ اهلِ دل، مگو که خطاست

  • Writer: Baset Orfani
    Baset Orfani
  • Jul 23
  • 1 min read
ree

چو بشنوی سخنِ اهلِ دل، مگو که خطاست

سخن‌شناس نه‌ای، جان من! خطا این جاست


سرم به دنیی و عقبی فرو نمی‌آید

تبارک الله ازین فتنه‌ها که در سرِ ماست


در اندرونِ منِ خسته‌دل ندانم کیست!

که من خموشم و او در فغان و در غوغاست


دلم ز پرده برون شد، کجایی ای مطرب؟

بنال، هان که از این پرده، کارِ ما به نواست


مرا به کارِ جهان هرگز التفات نبود

رخِ تو در نظرِ من چنین خوشش آراست


نخفته‌ام ز خیالی که می‌پزد دلِ من

خمارِ صد شبه دارم شراب‌خانه کجاست؟


چنین که صومعه آلوده شد ز خونِ دلم

گَرَم به باده بشویید، حق به دستِ شماست


از آن به دیرِ مغانم عزیز می‌دارند

که آتشی که نمیرد، همیشه در دلِ ماست


چه ساز بود که در پرده می‌زد آن مطرب

که رفت عمر و هنوزم دماغ پُر ز هواست


ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند

فضایِ سینهٔ حافظ هنوز پر ز صداست

 

 

 

از ابراز محبت و نظرات خوب شما بسیار سپاسگزاریم!

حضور شما در صفحه ادبی (فراز) به ما انگیزه می‌دهد تا با اشتیاق بیشتری در مسیر رشد و حمایت از ادبیات گام برداریم.

برای حمایت مستمر از فعالیت‌های ادبی فراز، خواهشمندیم صفحه ما را دنبال کنید و به وب‌سایت رسمی‌مان به آدرس www.faraaaz.com

مراجعه کنید تا از آخرین اخبار و خدمات بنگاه انتشاراتی فراز مطلع شوید.

 

با احترام

بنگاه انتشاراتی فراز

ایمیل: support@faraaz.no

وب‌سایت ما:


 
 
 

Comments

Rated 0 out of 5 stars.
No ratings yet

Add a rating
bottom of page