top of page

غزل شماره ۲۸ حافظ - ما را ز خیالِ تو چه پروایِ شراب است ؟

  • Writer: Baset Orfani
    Baset Orfani
  • Jul 29
  • 1 min read
ree

 

ما را ز خیالِ تو چه پروایِ شراب است ؟

خُمْ گو سَرِ خود گیر که خُمْخانه خراب است!

 

گَرْ خَمْرِ بهشت است بریزید، که بی دوست

هر شربتِ عَذْبَم که دهی عینِ عذاب است!

 

افسوس! که شد دلبر و در دیدۀ گریانت

حریرِ خیالِ خطِ او نقشْ بر آب است

 

بیدار شو، ای دیده، که ایمن نَتَوان بود

زین سیلِ دمادم که در این منزلِ خواب است

 

معشوقْ عَیان می‌گذرد بر تو، ولیکن

اَغْیار همی‌بیند از آن بستهْ نقاب است

 

گُل بر رخِ رنگینِ تو تا لطفِ عرق دید

در آتشِ شوق، از غمِ دل، غرقِ گلاب است

 

سبز است در و دشت، بیا تا نَگُذاریم

دست از سَرِ آبی که جهانْ جملهْ سراب است!

 

در کنجِ دِماغم مَطَلَب جایِ نصیحت

کاین گوشه پر از زمزمۀ چنگ و رباب است

 

بی رویِ دل‌آرایِ تو ای شمعِ دل‌افروز

دلْ رَقْص‌ْکُنان بر سَرِ آتش چه کباب است

 

حافظ چه شد ار عاشق و رند است و نظرباز؟

بس طورِ عجبْ لازمِ ایّامِ شَباب است

 

 

 

 

برای حمایت مستمر از فعالیت‌های ادبی فراز، خواهشمندیم صفحه ما را دنبال کنید و به وب‌سایت رسمی‌مان به آدرس www.faraaaz.com

مراجعه کنید تا از آخرین اخبار و خدمات بنگاه انتشاراتی فراز مطلع شوید.

 

با احترام

بنگاه انتشاراتی فراز

ایمیل: support@faraaz.no

وب‌سایت ما:


 
 
 

Comments

Rated 0 out of 5 stars.
No ratings yet

Add a rating
bottom of page