top of page

غزل شماره ۳۱ حافظ - آن شبِ قدری که گویند اهلِ خلوت امشب است

  • Writer: Baset Orfani
    Baset Orfani
  • Jul 31
  • 1 min read
ree

 

آن شبِ قدری که گویند اهلِ خلوت امشب است

یا رب این تأثیرِ دولت در کدامین کوکب است؟


تا به گیسویِ تو دستِ ناسزایان کم رسد

هر دلی از حلقه‌ای در ذکرِ یارب یارب است


کشته چاه زنخدان توام کز هر طرف

صد هزارش گردنِ جان زیرِ طوقِ غَبغَب است


شهسوارِ من که مه آیینه دارِ روی اوست

تاجِ خورشیدِ بلندش خاکِ نعلِ مَرکَب است


عکسِ خِوی بر عارضَش بین کآفتابِ گرم رو

در هوایِ آن عَرَق تا هست هر روزش تب است


من نخواهم کرد تَرکِ لعلِ یار و جام می

زاهدان معذور داریدم که اینَم مذهب است


اندر آن ساعت که بر پشتِ صبا بندند زین

با سلیمان چون برانم من که مورم مرکب است


آن که ناوَک بر دلِ من زیرِ چشمی می‌زند

قوتِ جانِ حافظش در خندهٔ زیر لب است


آبِ حیوانش ز منقارِ بلاغت می‌چکد

زاغِ کِلکِ من به نام ایزد چه عالی مشرب است

 

 

 

برای حمایت مستمر از فعالیت‌های ادبی فراز، خواهشمندیم صفحه ما را دنبال کنید و به وب‌سایت رسمی‌مان به آدرس www.faraaaz.com

مراجعه کنید تا از آخرین اخبار و خدمات بنگاه انتشاراتی فراز مطلع شوید.

 

با احترام

بنگاه انتشاراتی فراز

ایمیل: support@faraaz.no

وب‌سایت ما:


 

 
 
 

Comments

Rated 0 out of 5 stars.
No ratings yet

Add a rating
bottom of page