معرفی کامل فلم « شبح اپرا » اثری از جوئل شوماخر
- Baset Orfani
- 12 hours ago
- 4 min read

جملهٔ معروف: (برایم بخوان، فرشتهٔ موسیقی من!)
مدت زمان: 143 دقیقه
ژانر: موزیکال درام عاشقانه
سال انتشار: ۲۰۰۴
شبح اپرا به انگلیسی The Phantom of the Opera نام فیلم موزیکالی است آمریکایی به کارگردانی جوئل شوماخر و آهنگسازی اندرو لوید وبر که بر اساس رمان شبح اپرا (به فرانسوی: Le Fantôme de L'Opéra) نوشتهٔ نویسندهٔ فرانسوی گاستون لورو و نمایش موزیکالی به همین نام از اندرو لوید وبر ساخته شدهاست. این فیلم محصول ۲۰۰۴ بوده و جرارد باتلر، امی راسم و پاتریک ویلسون نقشهای اصلی آن را بازی کردهاند. شبح اپرا در سه زمینه نامزد دریافت جایزهٔ اسکار بودهاست.
خلاصه داستان
خطر لوث شدن!
فیلم در سال ۱۹۱۹ و به صورت سیاه و سفید آغاز میشود. بخشی از اموال اپرای پاریس به حراج گذارده شده و از جمله شرکتکنندگان در این حراج، مردی سالخورده است که با عنوان ویکونت رائول دو شانی معرفی میشود. اولین مورد حراجی عروسک میمونی است که سنج میزند و ویکونت آن را میخرد. پس از آن نوبت به حراج چلچراغ عظیم اپرای پاریس میرسد که با پردهای پوشانده شدهاست. برای نمایش آن پرده را کنار کشیده و چلچراغ را به بالا میکشند. با بالارفتن چلچراغ زمان به عقب و ۱۸۷۰ یعنی دوران رونق سالن اپرای پاریس برمیگردد و فیلم رنگی میشود.
نمایشی عظیم قرار است اجرا شود و بازیگران مشغول تمرین هستند. ناگهان پردهٔ پشت صحنه به شدت در نزدیکی بانو کارلوتا، بازیگر نقش اصلی فرو میافتد. بازیگران میگویند که این کار شبح اپرا است و کارلوتا به حالت قهر آنجا را ترک میکند. گردانندگان اپرا که بازیگر اصلی خود را از دست دادهاند به تعطیل کردن نمایش میاندیشند اما مادام ژیری، کریستین را به عنوان جایگزین کارلوتا معرفی میکند. از کریستین خواسته میشود تا آوازی را بخواند و او به زیبایی آن را اجرا میکند اما از گفتن نام کسی که آوازخواندن را به او آموخته خودداری میکند. نقش به کریستین داده میشود و در شب افتتاحیه، رائول - ویکونت شانی - که در جمع مهمانان است درمی یابد که کریستین همان دوست دوران کودکی اوست و پس از اجرای نمایش به پیش او میآید. کریستین که از دیدن رائول زیباروی بسیار شادمان شده مدتی را به گفتگو با او سپری میکند.
در پشت صحنه گلهای فراوانی برای کریستین فرستاده شده اما در میان آنها یک رز سرخ قرار دارد که روبانی سیاه به آن بسته شدهاست. فرستندهٔ آن گل کسی نیست به جز شبح اپرا، یک نابغهٔ موسیقی که به دلیل نقص مادرزادیای که در چهرهاش دارد خود را در زیرزمین اپرای پاریس پنهان کرده و نقابی بر چهره گذاشتهاست. شبح عاشق کریستین است و اوست که آوازخواندن را به کریستین آموخته و در ازای آن میخواهد که کریستین برای همیشه با او بماند. او همچنین تمام تلاش خود را بکار میبندد تا کریستین ستارهٔ اصلی نمایشهای اپرای پاریس باشد و با ارسال نامهای به گردانندگان سالن اپرا آنها را تهدید میکند در صورتی که نقش اصلی نمایش بعدی به کریستین سپرده نشود باید منتظر عواقب بدی باشند. اما آنان به این تهدید توجهی نکرده و برای دلجویی از بانو کارلوتا، نقش اصلی را به او میسپارند. شبح که از این موضوع ناراحت شده با عوض کردن افشرهٔ صافکنندهٔ صدای او باعث گرفتگی صدای کارلوتا شده و بهناچار کریستین جایگزین او میشود. اما شبح تنها به همین کار اکتفا نکرده و مسئول تغییر پردههای نمایش را با طنابی دار زده و در برابر چشمان تماشاگران آویزان میکند.
کریستین که عاشق رائول شده به او میگوید که از شبح میترسد و رائول با خواندن آوازی به او میگوید که همواره در کنارش خواهد بود و از او مراقبت خواهد کرد و کریستین با بر زمین انداختن گل سرخی که شبح اپرا برایش فرستاده به رائول میپیوندد. آنها نمیدانند که شبح اپرا شاهد این ملاقات آنهاست و او که قلبش شکسته به فکر کشتن رائول و نگهداشتن کریستین برای خود میافتد. دو مرد هنگامی که کریستین بر سر مزار پدر خود رفتهاست با یکدیگر روبرو شده و بر روی هم شمشیر میکشند اما پیروزی ازآن رائول است و تنها نفرت برای شبح باقی میماند.
نمایش دون خوان در حال اجراست و رائول نگهبانانی مسلح را در سالن اپرا مستقر کردهاست. با این وجود شبح با کشتن یکی از بازیگران مرد، خود بهجای او وارد صحنه میشود. او در کنار کریستین شروع به خواندن میکند ولی کریستین ناگهان نقاب از چهرهٔ او برمیکشد و صورت بدشکل شبح نمایان میشود. شبح که غافلگیر شده طنابی که چلچراغ عظیم سالن اپرا را نگهداشته قطع میکند. چلچراغ بر روی جمعیت که در حال فرار هستند میافتد و شبح در حالیکه کریستین را در آغوش گرفته ناپدید میشود. رائول از مادام ژیری که تنها کسی است که راه مخفیگاه شبح را میداند میخواهد که به او کمک کند. مادام ژیری راه را به او نشان میدهد و رائول برای نجات کریستین میرود. اما شبح او را گیر انداخته و به کریستین میگوید که نجات جان رائول به انتخاب او بستگی دارد. کریستین که درمانده شدهاست شبح را میبوسد. شبح که احساساتش تحریک شدهاست به کریستین و رائول میگوید که از آنجا بروند و خود شروع به شکستن تمامی آینههای موجود در مخفیگاهش میکند. نگهبانان و کارکنان به مخفیگاه شبح میرسند اما به جز نقاب او و اسباببازی میمونی که سنج میزند چیزی نمییابند.
ویکونت شانی که خاطرات گذشته را بهیاد میآورد سوار بر ماشین به سوی گورستانی میرود. درآنجا کریستین آرمیدهاست و او عروسک میمون سنجزن را که از حراجی اپرای پاریس خریداری کردهاست بر سر مزار کریستین میگذارد. اما به هنگام بازگشت متوجهٔ شاخه گل سرخرنگی میشود که روبانی سیاه به آن بسته شده و در کنار سنگ مزار کریستین گذارده شدهاست.
بازیگران
جرارد باتلر در نقش شبح اپرا
امی راسم در نقش کریستین دائه
پاتریک ویلسون در نقش رائول
میراندا ریچاردسون در نقش مادام ژیری
جنیفر الیسون در نقش مگ ژیری
مینی درایور در نقش کارلوتا
کیران هایندز در نقش موسیو ریشارد فرمن
سایمون کالو در نقش موسیو ژیل آندره
رامین کریملو در نقش گوستاو دائه (پدر کریستین)
پل بروک در نقش مسئول حراج
از ابراز محبت و نظرات خوب شما بسیار سپاسگزاریم!
حضور شما در صفحه ادبی (فراز) به ما انگیزه میدهد تا با اشتیاق بیشتری در مسیر رشد و حمایت از ادبیات گام برداریم.
برای حمایت مستمر از فعالیتهای ادبی فراز، خواهشمندیم صفحه ما را دنبال کنید و به وبسایت رسمیمان به آدرس www.faraaaz.com
مراجعه کنید تا از آخرین اخبار و خدمات بنگاه انتشاراتی فراز مطلع شوید.
با احترام
بنگاه انتشاراتی فراز
ایمیل: support@faraaz.no
وبسایت ما:
Comentários