وقتی نوشتن جایگزین آرشیو میشود
- Baset Orfani

- Jul 23
- 3 min read

بخش اول: واژگان و حافظه – نطفههای جایگزینی
در سنتهای کهن بشری، آرشیو نهفقط مخزن اسناد، که پناهگاه حافظهی جمعی بوده است؛ محلی که در آن ردّ پای رخدادها، فرمانها، وقایعنگاریها و حتی امیدها و اندیشهها در قالب لوح، طومار، نسخ خطی یا سندهای حکومتی به دقت نگاهداری میشد. آرشیو، به تعبیر فوکویی، نه صرفاً مخزنی منفعل، بلکه سازندهی قدرت بود: آنکه مینوشت، آنکه نگاه میداشت، و آنکه اجازهٔ خواندن میداد، صاحب روایت تاریخ بود. در چنین نگاهی، نوشتن بهطور سنتی همواره در خدمت آرشیو بوده؛ ابزاری برای ثبت، برای ضبط، برای بهیاد آوردن.
اما با دگرگونیهای فلسفی، مدرن و پسامدرن، درک انسان از حافظه و نگارش نیز دگرگون شد. دیگر نوشتن صرفاً ابزاری برای ثبت امر گذشته نبود، بلکه خود به عملی زنده، پویا، و خلقکننده تبدیل گشت. در اندیشههای والتر بنیامین، رولان بارت، ژاک دریدا و میشل دو سرتو، نوشتن بهمثابهٔ کنشی زیستی درک میشود که در آن، ثبت امر واقع جای خود را به بازسازی امر ممکن میدهد. اینجاست که نوشتن کمکم از جایگاه "ثبت حافظه" فاصله میگیرد و به صحنهای از "زایش حافظه" بدل میشود. وقتی نوشتن جایگزین آرشیو میشود، آنگاه دیگر وظیفهی آن نگهداری وفادارانه از گذشته نیست، بلکه بازآفرینیِ مداوم اکنون و امکانهای دیگرگونهی گذشته است.
بخش دوم: نوشتار بهمثابه حافظهی سیال – از تاریخ به داستان
با گسترش رسانههای دیجیتال و فروپاشی اقتدار مراکز رسمیِ ثبت (آرشیوهای حکومتی، کتابخانههای سلطنتی، یا نظامهای بایگانی کلاسیک)، نوشتار وارد قلمرویی میشود که در آن هویتِ زمان و حقیقت دستخوش چالش میشود. در جهان معاصر، آنچه به رشتهی تحریر درمیآید، دیگر نه برای بایگانیشدن، بلکه برای دیدهشدن، تجربهشدن، و حتا فراموششدن نگاشته میشود. بلاگنویسان، رماننویسان، یادداشتنویسان، و نویسندگان دیجیتال، حافظههای شخصی یا جمعی را نه در قالبهای مستند و بایگانیشونده، بلکه در قالبی ادبی، سیال، و بازمتنی به اشتراک میگذارند. هر متن، بهجای آنکه قفلی بر گذشته باشد، گشایندهی افقی نو بر آن است.
در این شرایط، تاریخنویسی جای خود را به داستاننویسی میدهد. روایت تاریخی دیگر در اسناد آرشیوی جستوجو نمیشود، بلکه در بازخوانیها و بازنویسیهای فردی و جمعی ساخته میشود. نویسندهای که خاطرات یک رویداد را مینویسد، نه آن را ثبت میکند، بلکه آن را دوباره زاده میکند. نوشتن دیگر در جستوجوی حقیقت نیست، بلکه در پی ساختن حقیقتی است که با خواننده شریک میشود. در این میان، آرشیو کلاسیک کمکم به پیکری بیجان تبدیل میشود؛ جایی خشک و خاموش، در برابر نوشتاری زنده و پوینده.
بخش سوم: پیامدهای فرهنگی و معرفتی – جهان بدون آرشیو
وقتی نوشتن جایگزین آرشیو میشود، جامعه با پیامدهایی بنیادین در سطح فرهنگی، معرفتی و حتی سیاسی روبهرو میگردد. نخست آنکه مرز میان حقیقت و تخیل سست میشود. اگر پیشتر آرشیو نگهبان «امر واقعی» بود، اکنون نوشتن مرز این واقعیت را بازتعریف میکند. شاهد آن هستیم که چگونه در رسانهها، در ادبیات مستند، و حتی در متون علمی، مرزهای امر واقعی با امر ادبی و امر روایی درهم میآمیزد. این، از یکسو، امکان آزادی بیانی بیسابقه را پدید میآورد، اما از سوی دیگر، خطر فروپاشی معیارهای سنجش حقیقت را نیز با خود دارد.
دوم آنکه، این دگرگونی، بازتابی است از بیاعتمادی روزافزون به نهادهای مرکزی حافظه (دولتها، موزهها، مراکز اسناد). مردم ترجیح میدهند روایت خود را بنویسند تا روایت رسمی را بپذیرند. بدین ترتیب، «خاطره» جای «سند» را میگیرد و «داستان» جای «گزارش» را.
و نهایتاً، از دیدگاه فلسفی، این تحول نشانگر تغییری ژرف در نسبت انسان با زمان است. اگر آرشیو بر بنیان خطی بودن زمان استوار بود (گذشته، حال، آینده)، نوشتن جایگزین، تصویری دایرهوار یا گاه سیال از زمان را پیش مینهد. نوشتار، گذشته را به حال میآورد و آینده را در سایهی نوشتن اکنون، ممکن میسازد.
نتیجهگیری: نوشتار، جانشین حافظه
نوشتن، در سدهی بیستویکم، دیگر فقط ابزار نگارش نیست؛ خودِ حافظه است. حافظهای زنده، شخصی، تکثیرپذیر و دائماً در حال بازنویسی. وقتی نوشتن جایگزین آرشیو میشود، ما نه دیگر حافظان گذشتهای ثابت، که خالقان روایتهایی متکثر و سیال از آن خواهیم بود. این تحول، با همهی فرصتها و چالشهایش، نشانهای است از عبور انسان از عصر ثبت به عصر روایت.
از ابراز محبت و نظرات خوب شما بسیار سپاسگزاریم!
حضور شما در صفحه ادبی (فراز) به ما انگیزه میدهد تا با اشتیاق بیشتری در مسیر رشد و حمایت از ادبیات گام برداریم.
برای حمایت مستمر از فعالیتهای ادبی فراز، خواهشمندیم صفحه ما را دنبال کنید و به وبسایت رسمیمان به آدرس www.faraaaz.com
مراجعه کنید تا از آخرین اخبار و خدمات بنگاه انتشاراتی فراز مطلع شوید.
با احترام
بنگاه انتشاراتی فراز
ایمیل: support@faraaz.no
وبسایت ما:




Comments