دختر بخت – ایزابل آلنده
- Baset Orfani
- 7 days ago
- 3 min read

در هزارتوی قرن نوزدهم، جایی میان مهگرفتگی بندر والپارایسو و تبوتاب طلای کالیفرنیا، داستانی شکوفا میشود که ریشه در زمین دارد و بال در آسمان خیال. دختر بخت، رمانی درخشان از بانوی داستانپردازی آمریکای لاتین، ایزابل آلنده، روایتیست از زن بودن، از سرنوشت، از عشق و مهاجرت، که با قلمی لطیف و پرشور، هستی را در تار و پود کلمات میتند.
در بطن این رمان، دختری قد برمیکشد که نه تنها فرزند بخت، که زاییدهی شور زندگیست؛ الیزا سامنر، دختری یتیم و بیریشه، که در خانهای اشرافی در شیلی، با سنتهای انگلیسی پرورش مییابد، بیآنکه بداند هویتش از کدام خاک و خون است. او چون نهالی بیسایه، میان آداب خشک خانوادهٔ سامنر و گرمای دلانگیز فرهنگ شیلیایی بزرگ میشود، تا روزی که عشق، به ناگاه، در قلبش جوانه میزند؛ عشقی سرکش، که همچون موجی بلند، او را از ساحل امن زندگیاش میرباید.
وقتی جوانی انقلابی، خواهرزادهٔ خدمتکار خانه، دل الیزا را میرباید و راهیِ سرزمینهای تبدار و وحشی آمریکا میشود، الیزا بیدرنگ، بیپروای قضاوتها و چارچوبها، جامهٔ زنانه را از تن بیرون میکند و در لباس مردانه، پای در راهی میگذارد که هم سفر به دیار دیگر است، هم هجرتی به درون خویش. او از والپارایسو تا سانفرانسیسکو، از بندری آرام تا کمپهای خشونتزدهٔ معدنکاوان، در پی معشوق گمشدهاش میگردد، اما آنچه در این جستجو مییابد، نه فقط رد پای مردی عاشق، که حقیقت وجود خویش است.
آلنده، با چیرهدستی زنانه و نگاهی تاریخی، ما را به دنیایی میبرد که در آن سیاست، جنسیت، نژاد و طبقه، همچون دیوارهایی بلند میان انسانها فاصله انداختهاند. اما رمان دختر بخت این دیوارها را یکی یکی با تیشهٔ روایت میشکند. الیزا نه تنها عاشق، که جویندهٔ هویت، آزادی و معناست. در دل تب طلا، که مردمان را در عطش ثروت به جنون میکشاند، او به دنبال چیزی گرانبهاتر میگردد: شأن انسانی.
در کنار الیزا، شخصیتهایی جاندار و ماندگار قد علم میکنند. از جمله «تائو چیئن»، طبیب چینی و یار شفیق او، که نه تنها مرهم جسم، که مفسر روح است؛ مردی دردمند و دانا، که تجربهی تلخ مهاجرت، تبعیض و رنج را با خرد شرقی خود درآمیخته و با الیزا، پیوندی فراتر از نامها و قالبها میسازد. پیوندی که عشق است، اما نه از آن نوع که به تملک و انتظار ختم شود، بل عشقی آرام، پنهان، و ژرف، همانند رودخانهای که بیصدا، اما بیوقفه جاریست.
نثر آلنده در این رمان، همچون موسیقی بارانیست که بر برگهای سرگذشت انسان مینشیند. تصاویر پررنگ، توصیفهایی زنده، و پیچوتابهای روایی که لحظهای از کشش بازنمیایستد، ما را با خود میکشاند، تا آنجا که دیگر نمیتوان میان تخیل و واقعیت، میان تاریخ و افسانه، مرزی قائل شد. دختر بخت، شعریست بلند در ستایش اراده، در ستایش زنی که به جای انتظار، به جستجو برخاست؛ به جای تسلیم، به خطر.
این رمان، قصهی مهاجرت است، قصهی غربت و بازآفرینی خویش؛ اما فراتر از آن، ستایشیست از انسان، از توان او برای ساختن، دوباره برخاستن، و یافتن نوری حتی در تاریکترین غارهای زندگی.
اگر روزی باد از غرب وزید، و صدای زنی را با خود آورد که از میان معادن طلا، از پس سالها، زمزمه میکند «من، خودم را یافتم»، بیتردید آن صدا، پژواک روح الیزاست، دختر بخت.
آیا بخت، تنها به آنان میرسد که در پیاش میروند؟
از ابراز محبت و نظرات خوب شما بسیار سپاسگزاریم!
حضور شما در صفحه ادبی (فراز) به ما انگیزه میدهد تا با اشتیاق بیشتری در مسیر رشد و حمایت از ادبیات گام برداریم.
برای حمایت مستمر از فعالیتهای ادبی فراز، خواهشمندیم صفحه ما را دنبال کنید و به وبسایت رسمیمان به آدرس www.faraaaz.com
مراجعه کنید تا از آخرین اخبار و خدمات بنگاه انتشاراتی فراز مطلع شوید.
با احترام
بنگاه انتشاراتی فراز
ایمیل: support@faraaz.no
وبسایت ما:
Comentarios