top of page

غزل شماره ۲۰ حافظ - روزه یک سو شد و عید آمد و دل‌ها برخاست

  • Writer: Baset Orfani
    Baset Orfani
  • Jul 21
  • 1 min read
ree

روزه یک سو شد و عید آمد و دل‌ها برخاست

می ز خُم‌خانه به‌جوش آمد و می‌باید خواست


نوبهٔ زهدفروشانِ گران‌جان بگذشت

وقتِ رندی و طرب کردنِ رندان پیداست


چه ملامت بُوَد آن را که چنین باده خورَد؟

این چه عیب است بدین بی‌خردی؟ وین چه خطاست؟


باده‌نوشی که در او روی و ریایی نَبُوَد

بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست


ما نه رندانِ ریاییم و حریفانِ نفاق

آن‌که او عالِم سِرّ است، بدین حال گواست


فرضِ ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیم

وان چه گویند روا نیست، نگوییم رواست


چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم؟

باده از خونِ رزان است، نه از خون شماست


این چه عیب است کز آن عیب، خلل خواهد بود؟

ور بُوَد نیز چه شد؟ مردم بی‌عیب کجاست؟

 

 

 

از ابراز محبت و نظرات خوب شما بسیار سپاسگزاریم!

حضور شما در صفحه ادبی (فراز) به ما انگیزه می‌دهد تا با اشتیاق بیشتری در مسیر رشد و حمایت از ادبیات گام برداریم.

برای حمایت مستمر از فعالیت‌های ادبی فراز، خواهشمندیم صفحه ما را دنبال کنید و به وب‌سایت رسمی‌مان به آدرس www.faraaaz.com

مراجعه کنید تا از آخرین اخبار و خدمات بنگاه انتشاراتی فراز مطلع شوید.

 

با احترام

بنگاه انتشاراتی فراز

ایمیل: support@faraaz.no

وب‌سایت ما:


 

 
 
 

Comments

Rated 0 out of 5 stars.
No ratings yet

Add a rating
bottom of page