ادبیات شهرهای گمشده؛ چطور مکانهای متروک جان تازه میگیرند؟
- Baset Orfani

- Jul 9
- 3 min read

۱. مقدمه: سرزمینهایی که دیگر وجود ندارند، اما هنوز زندهاند
در جایی میان خیال و خاطره، میان زوال و بازآفرینی، شهرهایی زندگی میکنند که در واقعیت دیگر وجود ندارند. شهرهایی که دیوارهایشان فروریخته، خیابانهایشان خاک خورده، و جمعیتشان یا در تبعیدند، یا در حافظه.اما این شهرها در ادبیات، هنوز میزیند؛ نفس میکشند؛ و حتی مخاطب را به بازدید از کوچههای فراموششده و پنجرههایی رو به هیچ دعوت میکنند.از بابل و اور تا پمپئی، پراگ، بوینس آیرس، تهرانِ ویران در ذهن نویسنده، یا شهرهای خیالی بورخس و کالوینو، ادبیات مکانهایی را احضار میکند که دیگر نه در جغرافیا، بلکه در تخیلاند.
اما چه رازی در این شهرهای گمشده است؟ چرا نویسندگان چنین شیفتگیای به مکانهای متروک، ویرانشده، یا خیالی دارند؟ و چگونه ادبیات به آنها «جان تازه» میبخشد؟
۲. شهر بهمثابه شخصیت: جغرافیا در خدمت روایت
در بسیاری از آثار ادبی، شهرها نه فقط پسزمینه، بلکه شخصیتاند. شهری که نفس میکشد، خشم میگیرد، پیر میشود، فریب میدهد، و گاه حتی انتقام میکشد.نمونههای شاخص بیشماری در این زمینه وجود دارد:
"اولیس" جیمز جویس، که دوبلین در آن به موجودی زنده بدل میشود؛
"بیروت" در شعرهای محمود درویش و ودیع سعادة، که مدام ویران میشود و دوباره از نو سربرمیآورد؛
"اورهان پاموک" با استانبولش که تلفیقیست از خاطره، تاریخ، و مالیخولیای شرقی؛
یا "بوئنوس آیرس" در آثار بورخس که دیگر بوئنوس آیرس واقعی نیست، بلکه تبدیل شده به هزارتوی ذهن، به شهرداری سایهوار.
این نویسندگان، مکان را از جغرافیا به درون ذهن انسان میکشند.در نتیجه، شهرهایی که از نظر تاریخی یا سیاسی نابود شدهاند، در ادبیات به نوعی هستی دیگرگون دست مییابند: هستی در کلمات، در خاطره، در استعاره.
۳. ویرانه، خاطره، معنا: زیباییشناسی شهرهای متروک در ادبیات
شهرهای گمشده در ادبیات، معمولاً حامل بارهای معنایی سنگینیاند:ویرانی، تبعید، فاجعه، خاطره، فراموشی، یا حتی باززایی.بههمین دلیل، ادبیات با رجوع به آنها، هم به نوستالژی و هم به نقد تاریخ میپردازد.
در ادبیات پسااستعماری، شهرهای متروک استعارهای از زخمهاییاند که استعمار بر جغرافیا و روان مردم گذاشته است.در ادبیات جنگ و تبعید، شهرهای ویرانشده نهتنها سند تاریخی، بلکه بخشی از حافظه جمعیاند. بهعنوان مثال:
غزة و بغداد در شعرهای عربی، یا کابل و هرات در ادبیات افغانستان، با وجود ویرانی، در ادبیات جان گرفتهاند؛
هیروشیما و چرنوبیل در ادبیات ژاپن و اروپای شرقی، به مکانهایی برای اندیشیدن به مرگ، بقا، و بشریت بدل شدهاند.
و در بسیاری موارد، نویسنده شهری خیالی میسازد تا به جای شهر گمشده سخن بگوید:همچون شهرهای نامبردهنشده در "شهرهای نامرئی" کالوینو یا "ماکوندو"ی مارکز، که هم واقعاند، هم افسانه.
زیبایی این شهرها در این است که در ادبیات نهتنها بهعنوان نشانههای از دسترفته، بلکه بهعنوان امکانهای تازه برای تخیل و گفتوگو احضار میشوند.
۴. باززایی در کلمات: ادبیات بهعنوان نجاتدهندهٔ مکانها
در جهان واقعی، شهرها میمیرند؛ با جنگ، با فراموشی، با زلزله یا با سیاست. اما در ادبیات، مرگ یک شهر آغاز زندگی دیگر است.ادبیات، برخلاف تاریخ رسمی، میتواند صداهای خاموششده، خیابانهای فراموششده، و خاطرههای بیمزار را زنده کند.در نتیجه، نوشتن دربارهٔ یک شهر گمشده، نوعی مقاومت در برابر نابودی است.نویسنده با نام بردن، با توصیف کردن، با داستانسرایی، آن شهر را از نو میسازد، ولو در خیال.
همچنین باید گفت که این احیای ادبی، میتواند پیامدهای واقعی نیز داشته باشد:
موجب توجه دوباره به مکانهای متروک شود؛
حافظهٔ جمعی را در برابر تحریف محافظت کند؛
و حتی گاه الهامبخش بازسازی فیزیکی شهرها گردد.
ادبیات شهرهای گمشده، بهنوعی تلاشی است برای آنکه «فراموشی رسمی» را شکست دهد، و نشان دهد که شهرها تنها با آجر نمیمیرند؛ با فراموشی میمیرند.
جمعبندی نهایی:
شهرهای گمشده در ادبیات، هم استعارهاند، هم خاطره، هم نقد، هم رؤیا.آنها به ما یادآوری میکنند که مکان، بیش از آنکه جغرافیا باشد، معناست.و ادبیات، با نیروی کلمه، قادر است این معنا را از خاکستر بیرون بکشد و دوباره به ما بسپارد.پس تا زمانی که مینویسیم، تا زمانی که داستان میگوییم، هیچ شهری برای همیشه از میان نخواهد رفت.
از ابراز محبت و نظرات خوب شما بسیار سپاسگزاریم!
حضور شما در صفحه ادبی (فراز) به ما انگیزه میدهد تا با اشتیاق بیشتری در مسیر رشد و حمایت از ادبیات گام برداریم.
برای حمایت مستمر از فعالیتهای ادبی فراز، خواهشمندیم صفحه ما را دنبال کنید و به وبسایت رسمیمان به آدرس www.faraaaz.com
مراجعه کنید تا از آخرین اخبار و خدمات بنگاه انتشاراتی فراز مطلع شوید.
با احترام
بنگاه انتشاراتی فراز
ایمیل: support@faraaz.no
وبسایت ما:




Comments