top of page

ادبیات و بدن؛ تن، جنسیت، و درد در ادبیات معاصر

  • Writer: Baset Orfani
    Baset Orfani
  • Jul 15
  • 4 min read
ree


بخش اول: بدن به‌مثابه متن؛ تاریخچه‌ای از جسمانیت در روایت ادبی

در سرتاسر تاریخ ادبیات، بدن ــ هم به‌عنوان موضوع و هم به‌عنوان ابزار بازنمایی ــ نقش برجسته‌ای داشته است. با این حال، جایگاه بدن در روایت ادبی، به‌ویژه در ادبیات غربی، همواره تحت سیطره‌ی گفتمان‌های دینی، اخلاقی و فلسفی بوده که جسم را نسبت به ذهن یا روح در جایگاه دوم قرار داده‌اند. در قرون وسطی و دوران کلاسیک، بدن اغلب یا محل گناه و فساد تلقی می‌شد یا به‌شکل استعاری و نمادین در خدمت مضامین والاتر به‌کار می‌رفت.

با ظهور رنسانس، نگاه به بدن تغییر کرد؛ انسان‌محوری و فردیت موجب شد بدن به‌عنوان ابژه‌ای زیباشناختی و تجربی مطرح شود. در قرن نوزدهم، در جریان‌های رئالیستی و ناتورالیستی، بدن به‌ویژه در ارتباط با فقر، بیماری و جنسیت، به سوژه‌ی روایت بدل شد. نویسندگانی چون گوستاو فلوبر، امیل زولا و لئو تولستوی بدن را در بستر اجتماعی و زیستی تصویر کردند. با این حال، هنوز هم بدن غالباً به‌مثابه ظرفی برای مفاهیم دیگر ــ مانند اخلاق، عشق، یا مرگ ــ استفاده می‌شد، نه به‌عنوان کانون مستقیم تجربه.

ورود به قرن بیستم، با تحولات روان‌کاوی، فلسفه‌ی پدیدارشناسی، و جنبش‌های اجتماعی، موقعیت بدن را به‌طور اساسی دگرگون کرد. فروید، لاکان، مرلو-پونتی و بعدها فمینیست‌هایی چون ژولیا کریستوا و لوس ایریگاری بدن را نه‌تنها موضوعی زیستی، بلکه محل تقاطع زبان، هویت، و سلطه دانستند. ادبیات مدرن و پست‌مدرن، به‌تبع این تحولات، بدن را به مرکز روایت بازگرداند: دیگر ذهن راوی نیست که همه چیز را سازمان می‌دهد، بلکه تجربه‌ی جسمانی، درد، لذت، جنسیت، و محدودیت‌های فیزیکی به‌صورت مستقیم در ساختار و مضمون اثر وارد می‌شوند.


بخش دوم: بدن و جنسیت؛ روایت‌های فمینیستی، کوییر و تجربیات زیسته

در ادبیات معاصر، بدن به‌ویژه در رابطه با جنسیت و هویت جنسی، جایگاهی محوری یافته است. یکی از مهم‌ترین تحولات ادبی قرن بیستم، ورود زنان و اقلیت‌های جنسی به عرصه‌ی روایت و نوشتار از منظر "تجربه‌ی زیسته‌ی بدن" بود. فمینیست‌ها با تکیه بر این تجربه، روایت‌هایی تولید کردند که بدن را نه صرفاً در مقام ابژه‌ی میل مردانه، بلکه به‌مثابه "سوژه‌ای نوشتنی" تعریف می‌کردند.

در رمان‌های مارگریت دوراس، تونی موریسون، سیلویا پلات، الیزابت استراوت، و در سنت فارسی در آثار نویسندگانی چون فرزانه طاهری یا شهرنوش پارسی‌پور، بدن زنانه همواره محل مبارزه، مقاومت و تجربه‌ای از درد، قاعدگی، بارداری، سقط، و خشونت جنسی است. این آثار، زبان را به نحوی بازآرایی می‌کنند که بدن راوی و بدن شخصیت‌ها از زیر سلطه‌ی روایت‌های مردانه بیرون کشیده شود.

ادبیات کوییر نیز در دو دهه‌ی اخیر، بدن را به‌مثابه محل تلاقی سرکوب، لذت و بازآفرینی هویت به تصویر کشیده است. نویسندگانی چون جیمز بالدوین، سارا شوالینی، جنت وینترسون، و در ادبیات فارسی، نویسندگان جوانی که در فضای مجازی و نشر مستقل فعالیت می‌کنند، بدن را به‌عنوان فضایی سیال، نامعیّن و مقاوم در برابر هنجارهای جنسیتی روایت می‌کنند. بدن در این متون، هم رنج می‌برد و هم می‌آفریند؛ هم محل خشونت است و هم منبع لذت و بازتعریف خویشتن.

در کنار این تحولات، جنبش‌های اجتماعی مانند #MeToo نیز تأثیر مستقیمی بر ادبیات داشته‌اند. خاطره‌نگاری‌ها، رمان‌های شخصی‌نویس و اعتراف‌گونه، و نوشتارهایی که درد جسمانی را با خشونت اجتماعی پیوند می‌دهند، نشان‌دهنده‌ی آنند که چگونه بدن، به‌ویژه بدن زن، دیگر نه سوژه‌ای خاموش بلکه صدایی قدرتمند در روایت معاصر است.


بخش سوم: بدن، درد، و مرزهای واقعیت؛ جسمانیت در روایت‌های پساساختارگرا و بیوپولیتیکی

در سطحی فلسفی‌تر، ادبیات معاصر بدن را به‌عنوان مرزی میان زبان و جهان، خود و دیگری، و حقیقت و افسانه بازاندیشی می‌کند. در اینجا، بدن تنها موضوع روایت نیست، بلکه سازوکار آن نیز هست. روایت‌هایی که بر بیماری، درد، زخم، زوال و مرگ تمرکز دارند، از بدن به‌عنوان ابزاری برای به چالش کشیدن مرزهای معنا و بازنمایی استفاده می‌کنند.

نویسندگانی چون پل آستر، دیوید فاستر والاس، جنیفر ایگان و میشل ولبک در روایت‌هایی که از "بیوپولیتیک" (سیاست بدن‌ها) تأثیر گرفته‌اند، بدن را به‌مثابه قلمرو سیاست‌های معاصر، نظارت، سرمایه‌داری زیستی، و فناپذیری ترسیم می‌کنند. در این متون، بدن نه تنها حامل درد فیزیکی است، بلکه خود به کالایی مصرفی، سوژه‌ای داده‌محور، یا موجودی تحت کنترل قدرت تبدیل شده است.

در همین راستا، روایت‌هایی که بر دردهای مزمن، بیماری‌های لاعلاج، یا تجربه‌ی زوال بدنی تمرکز دارند ــ مانند آثار جون دیدیون، نانسی میرز، یا در ادبیات فارسی معاصر، نوشته‌هایی درباره جنگ، شکنجه یا مهاجرت اجباری ــ بدن را به کانونی برای بازتاب رنج، حافظه، و حقیقت تبدیل می‌کنند. درد در این متون، زبان را متلاشی می‌کند، زمان را کند می‌سازد، و روایت را به سطحی جسمانی و تجربی فرو می‌کاهد.

فلسفه‌ی معاصر، به‌ویژه اندیشمندانی چون فوکو، آگامبن، ژوپانک و جودیت باتلر، با تأکید بر "بدن زیسته" در نسبت با قدرت و زبان، به ادبیات امکان داده‌اند تا بدن را نه در حاشیه، بلکه در مرکز توجه قرار دهد. ادبیات دیگر صرفاً بازتاب ایده‌ها یا رخدادها نیست؛ بلکه فرمی است برای زیستن بدن‌هایی که درد می‌کشند، میل می‌ورزند، و می‌کوشند از دل زبان، به مرزهای واقعیت دست یابند.


نتیجه‌گیری

ادبیات معاصر، بدن را از حاشیه‌ی روایت به مرکز آن منتقل کرده است. چه از منظر جنسیتی، چه از منظر اجتماعی و فلسفی، بدن اکنون نه تنها موضوعی برای توصیف بلکه ابزاری برای تفکر و دگرگونی است. تن، جنسیت و درد، به‌جای آن‌که به حواشی معنایی تقلیل یابند، به کانونی برای پرسش از زبان، قدرت، هویت و واقعیت بدل شده‌اند. ادبیات بدن‌محور، ادبیاتی است که تجربه‌ی زیستن را از دل عضلات، پوست، زخم و شهوت روایت می‌کند؛ تجربه‌ای که هیچ ذهنی به‌تنهایی قادر به بازگویی کامل آن نیست.

 

 

 

 

از ابراز محبت و نظرات خوب شما بسیار سپاسگزاریم!

حضور شما در صفحه ادبی (فراز) به ما انگیزه می‌دهد تا با اشتیاق بیشتری در مسیر رشد و حمایت از ادبیات گام برداریم.

برای حمایت مستمر از فعالیت‌های ادبی فراز، خواهشمندیم صفحه ما را دنبال کنید و به وب‌سایت رسمی‌مان به آدرس www.faraaaz.com

مراجعه کنید تا از آخرین اخبار و خدمات بنگاه انتشاراتی فراز مطلع شوید.

 

با احترام

بنگاه انتشاراتی فراز

ایمیل: support@faraaz.no

وب‌سایت ما:


 

 
 
 

Comments

Rated 0 out of 5 stars.
No ratings yet

Add a rating
bottom of page