ادبیات و خواب؛ نقش رؤیا در داستانهای مدرن
- Baset Orfani

- Jul 13
- 4 min read

۱. پیشینهی مفهومی رؤیا در ادبیات: از اسطوره تا ناخودآگاه
رؤیا از آغازین روزهای شکلگیری روایت، همواره حضوری پررنگ در متون ادبی داشته است. در اسطورهها، متون مقدس و ادبیات باستان، خواب بهعنوان راهی برای ارتباط با قلمرو خدایان، ارواح، یا حقیقتهای پنهان تلقی میشد. در متون کهنی چون «اودیسه» اثر هومر یا «گیلگمش»، رؤیا نقشی پیشگویانه دارد و بهمثابه زبانی مقدس برای درک آینده و معناست. در عهد عتیق و قرآن، خواب پیامهای الهی را به انسان منتقل میکند، و شخصیتهایی چون یوسف پیامبر بهعنوان تعبیرگران خواب، واسطهای میان زمین و آسماناند.
با ورود به قرون وسطی و دورهی مسیحی، خواب و رؤیا همچنان کارکرد نمادین و معنوی خود را حفظ کردند، اما بیشتر در خدمت مفاهیم اخلاقی، الهیاتی و فلسفی قرار گرفتند. در «کمدی الهی» دانته، سفر روح در خواب یا حالت خلسه به قلمروهای اخروی، ساختاری رؤیاگونه دارد. همینگونه، در متون عرفانی فارسی همچون آثار سنایی، عطار و مولانا، رؤیا بهمنزلهی مرتبهای از مکاشفه و تعالی روحی قلمداد میشود.
اما با گسترش فلسفهی روشنگری و سلطهی عقلگرایی در قرن هفدهم و هجدهم، خواب و رؤیا تا حدی به حاشیه رانده شدند و نقش آنها در ادبیات کاهش یافت. این وضعیت تا اواخر قرن نوزدهم ادامه داشت، تا آنکه ظهور روانکاوی و نظریههای زیگموند فروید، رؤیا را مجدداً به کانون توجه فکری و ادبی بازگرداند. در اثر مشهور او، تعبیر خواب (1900)، رؤیا بهمثابه دریچهای به ناخودآگاه انسان معرفی میشود؛ زبان سمبلیک و رمزآلودی که تمنیات سرکوبشده، ترسها و آرزوها را به شکلی رمزی به نمایش میگذارد. این انقلاب مفهومی، تأثیری عمیق بر نویسندگان مدرن گذاشت و خواب بهعنوان ابزاری برای کاوش درونیات روانی، ذهنیت پیچیده و هویت سیال انسان مدرن وارد ادبیات شد.
۲. رؤیا بهمثابه ابزار روایی در ادبیات مدرن و پستمدرن
ادبیات مدرن با تمرکز بر ذهنیت فردی، شکگرایی نسبت به واقعیت عینی، و تأکید بر تجربههای درونی، بستر مناسبی برای ادغام رؤیا در ساختار داستانی پدید آورد. نویسندگان این دوره از رؤیا نهتنها برای آشکار ساختن لایههای پنهان شخصیت، بلکه برای زیر سؤال بردن مرز میان بیداری و خواب، حقیقت و خیال، واقعیت و توهم استفاده کردند.
در آثار کافکا، بهویژه در رمانهایی چون مسخ و محاکمه، فضاها و موقعیتها دارای کیفیتی رؤیاگونهاند: منطق خوابگون، بیثباتی زمان و مکان، اضطراب عمیق، و جابهجایی بیدلیل کنشها، همگی نشانههایی از حضور ناخودآگاه در متناند. شخصیتهای کافکا در جهانی قرار دارند که شبیه کابوس است: قانونی ناپیدا، تهدیدی دائمی و ناتوانی در درک علتمعلول. در اینجا، خواب دیگر فقط محتوایی درون متن نیست؛ بلکه فرم و ساختار متن نیز بر اساس منطق رؤیا شکل گرفته است.
در ادبیات جریان سیال ذهن، همچون آثار ویرجینیا وولف (بهسوی فانوس دریایی) یا جیمز جویس (اولیس)، رؤیا و بیداری در هم میآمیزند. ذهن شخصیتها پیوسته در حال پرش میان خاطرات، رؤیاها، تداعیها و دریافتهای حسی است. این تکنیک به نویسندگان اجازه میدهد تا تجربهی درونی و چندلایهی آگاهی را به شیوهای بیسابقه نمایش دهند. خواب در این آثار دیگر تمایزی روشن با واقعیت ندارد، بلکه بخشی از جریان مداوم ذهنی شخصیتهاست.
در قرن بیستم و بیستویکم، رمانهایی نیز شکل گرفتند که رؤیا نهتنها بهعنوان مضمون یا تکنیک، بلکه بهعنوان جهان اصلی روایت عمل میکند. در رمانهای هاروکی موراکامی، مرز میان خواب و بیداری محو میشود و شخصیتها در جهانی گام برمیدارند که ممکن است رؤیایی باشد، اما قانون و ساختار خود را دارد. در رمان کافکا در کرانه یا سرزمین عجایب بیرحم و انتهای جهان، خواب نه ابزار، بلکه جهان روایی است. چنین آثاری، مخاطب را نیز وادار میکنند که بازخوانی خود از واقعیت را به چالش بکشد.
در روایتهای پستمدرن، رؤیا اغلب به عنوان نشانهای از بیثباتی واقعیت و تکثر معنا ظاهر میشود. نویسندگانی چون پل استر، خورخه لوییس بورخس و توماس پیچن از خواب بهره میبرند تا ساختارهای واقعیت را فروبپاشند، با هویت بازی کنند و جهان را همچون کابوسی بیمعنا به تصویر کشند. رؤیا در این متون، آینهای از وضعیت هستیشناختی انسان مدرن است: سرگردان، شکزده، بیریشه.
۳. خوانش روانشناختی و فلسفی خواب در ادبیات معاصر
ادبیات مدرن و معاصر، علاوه بر بهرهگیری زیباییشناختی از رؤیا، درک ژرفتری نیز از ابعاد فلسفی و روانی آن ارائه میدهد. با تأثیرپذیری از روانکاوی فروید، یونگ، لاکان و دیگران، نویسندگان و منتقدان دریافتند که خواب و رؤیا نهتنها بازتابی از روان فردی، بلکه آیینهای از ساختارهای عمیقتر ذهن و جامعهاند. رؤیا در این معنا، بهمثابه متنی تفسیرپذیر جلوه میکند؛ متنی با رمزگان پنهان، لایههای ناخودآگاه و پیچیدگیهای معنایی.
کارل گوستاو یونگ، برخلاف فروید که رؤیا را بازنمایی تمایلات سرکوبشده میدانست، آن را نوعی بیان نمادین روح جمعی تلقی میکرد. رؤیاها بهزعم یونگ حاوی کهنالگوهایی هستند که از ضمیر ناخودآگاه جمعی سرچشمه میگیرند و میتوانند پلی میان روان فردی و فرهنگ عمومی باشند. بسیاری از نویسندگان متأثر از این دیدگاه، همچون هرمان هسه یا اکتاویو پاز، خواب را بستری برای کاوش در اسطوره، ناخودآگاه جمعی و تجربهی معنوی انسان دانستهاند.
از سوی دیگر، فیلسوفانی چون میشل فوکو، ژان بودریار یا ژیل دلوز، خواب و رؤیا را در بستر گفتمانهای قدرت، بازنمایی و شبیهسازی تحلیل کردند. در دنیایی که واقعیت با تصویر، نسخه و رسانه درهم آمیخته است، رؤیا میتواند نماد وضعیت پساحقیقت باشد. در این معنا، جهان ما نه واقعیتی باثبات بلکه خوابی جمعی و دائمی است که نظامهای رسانهای آن را بازتولید میکنند. در چنین فضایی، نویسنده همانند رؤیابینی است که سعی دارد با زبان، به عمق لایههای نامرئی ذهن و جامعه نفوذ کند.
در نهایت، باید گفت که رؤیا در ادبیات مدرن و معاصر، تنها مضمون یا تمهیدی فرعی نیست؛ بلکه خود به هستیشناسی متن بدل شده است. جهان داستانی نه بازنمایی واقعیت عینی، بلکه زاییدهی ذهن، حافظه، خیال و رؤیاست. از اینرو، خواندن متون ادبی مدرن، نوعی ورود به خواب دیگری است: خوابی آگاهانه، ساختارمند، اما باز و چندمعنا.
ادبیات و خواب، در هم تنیدهاند؛ هر دو حاصل رؤیابینی انسانیاند. یکی با چشم بسته، دیگری با چشم باز. در جهان پرآشوب و فراتحلیلشدهی معاصر، رؤیا در داستان نهفقط مسیر گریز، بلکه راهی برای درک عمیقتر خود، هستی و زبان شده است.
از ابراز محبت و نظرات خوب شما بسیار سپاسگزاریم!
حضور شما در صفحه ادبی (فراز) به ما انگیزه میدهد تا با اشتیاق بیشتری در مسیر رشد و حمایت از ادبیات گام برداریم.
برای حمایت مستمر از فعالیتهای ادبی فراز، خواهشمندیم صفحه ما را دنبال کنید و به وبسایت رسمیمان به آدرس www.faraaaz.com
مراجعه کنید تا از آخرین اخبار و خدمات بنگاه انتشاراتی فراز مطلع شوید.
با احترام
بنگاه انتشاراتی فراز
ایمیل: support@faraaz.no
وبسایت ما:




Comments