top of page

غزل شماره ۱۷ حافظ - سینه از آتش دل، در غمِ جانانه بسوخت

  • Writer: Baset Orfani
    Baset Orfani
  • Jul 17
  • 1 min read
ree


سینه از آتش دل، در غمِ جانانه بسوخت

آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت


تنم از واسطهٔ دوریِ دلبر بگداخت

جانم از آتشِ مهرِ رخِ جانانه بسوخت


سوزِ دل بین که ز بس آتش اشکم، دلِ شمع

دوش بر من ز سرِ مِهر، چو پروانه بسوخت


آشنایی نه غریب است که دلسوزِ من است

چون من از خویش برفتم، دلِ بیگانه بسوخت


خرقهٔ زهدِ مرا، آبِ خرابات ببُرد

خانهٔ عقلِ مرا، آتشِ میخانه بسوخت


چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست

همچو لاله، جگرم بی می و خُمخانه بسوخت


ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردمِ چشم

خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت


ترک افسانه بگو حافظ و مِی نوش دمی

که نَخُفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت

 

 

از ابراز محبت و نظرات خوب شما بسیار سپاسگزاریم!

حضور شما در صفحه ادبی (فراز) به ما انگیزه می‌دهد تا با اشتیاق بیشتری در مسیر رشد و حمایت از ادبیات گام برداریم.

برای حمایت مستمر از فعالیت‌های ادبی فراز، خواهشمندیم صفحه ما را دنبال کنید و به وب‌سایت رسمی‌مان به آدرس www.faraaaz.com

مراجعه کنید تا از آخرین اخبار و خدمات بنگاه انتشاراتی فراز مطلع شوید.

 

با احترام

بنگاه انتشاراتی فراز

ایمیل: support@faraaz.no

وب‌سایت ما:




 
 
 

Comments

Rated 0 out of 5 stars.
No ratings yet

Add a rating
bottom of page